اما یکی از اساسی ترین نکته ها شعر بیدل ، قرار گرفتن لحظه های ناب کشف و شهود شاعرانه او در برابر "آینه " است . " آینه " یکی از جاندار ترین موتیف های نمادین شده در شعر بیدل است " حیرت و حیرانی " او را به تمامی گسترۀ هستی بازتاب می دهد . درباره چند و چون کیفیت کاربرد متنوع این نماد در شعر بیدل ، جای سخن فراوان است .
اما زیباترین نقش "آینه" زمانی است که شاعر به آن ، وظیفه ای دو سویه محول می کند و آن را به مثابه هم "ابزاری برای تماشا ی زیبایی" و هم " چشم تماشاگر زیبایی" در برابر عظمت جاودانه هستی می نشاند و این نقش متاقض نما ، حیرت انگیزترین پارادوکس تصویری شعر بیدل است که در نتیجه این فرایند ، نماد شگرف " حیرت آینه " خلق و زیبا ترین بازی های هنری با این نماد عجیب آغاز می شود :
اگر زجوهر آینه نیست دام به دوش
چرا زروی تو حیرت، شکار آینه است ؟
و:
رفته ایم از خویش اما از مقیمان دلیم
حیرت از آیینه هرگز پا برون نگذاشته است
اما نکته ای که شاید دراین مقوله ، اشاره به آن خالی از لطف نباشد این است که هر چند بیدل از جهان فردیت یافته خود راضی به نظر می رسد ، اما گاهی از رنج آوارگی و پریشانی خود نیز سخن می گوید که معنی ضمنی کلام این سخن را به سمت گلایه یک عارف رنج کشیده درراه دشوار شناخت ، هدایت می کند:
به هرجا می روم از دام حیرت برنمی آیم
به رنگ شبنم از چشمی که دارم خانه بر دوشم
و در بیانی گلایه آمیزتر و اندکی دردناک :
دوعالم گشت یک زخم نمکسود از غبار من
زمشت خاک من دیگر چه می خواهد پریشانی؟
و یا:
ره آوارگی عمری ست می پویم ، نشد یارب ؟
که چون تمثال یک آیینه وارم دل شود پیدا
واما سرانجام همه این حکایت ها ، باز هم حکایت " آینه " است که در حسرت "دیدار" یار حتی از غبار به جا مانده از پیکر شاعرهم دست برنمی دارد ودرکنشی جادویی ، یکی دیگر از زیباترین استعاره های قدرتمند متناقض نما در شعر بیدل را درهیات " چکیدن آینه از غبار پیکر شاعر " در بیانی بی نظیر و شاعرانه رقم می زند:
داده ست به باده طپشم حسرت دیدار
آیینه چکد گر بفشارند غبارم
نويسنده : دکتر پروین سلاجقه
..