پاييز
اي بهار برگ ريز
پاييز
اي صداي قلب من
پاييز
اي گلشن آشنايي
سلام ...
چقدر به تو وابسته ام
در اولين شب زمستان
دلم براي تو تنگ مي شود
و گونه هايم
خيابان نمناک
يک شب پاييزيست ...
به ياد دارم
شبهايي را که تا سحر
در خيابان هاي اين شهر پاييزي
در زير بغض ابرهايت قدم بر ميداشتم
و خاطرات شيرين درد را با تو تکرار مي کردم
و سحرگاه
رفتگر
خاطرات را جارو مي کرد و به جوي مي سپارد ...
به ياد دارم
غرش آسمانت را
در هنگام آشتي دو ابر ...
پاييز اي کاش ميدانستم
به کجا خواهي رفت
تا نامه ايي برايت مي نوشتم ...
پاييز آن شب يادت هست ؟
يادت هست با هم باريديم ؟
يادت هست تو بر من فرياد ميزدي و من ...
فقط مي باريدم ...
پاييز
تو رفتي
ولي من به پاس آن شب
هنوز ميبارم ..
پاييز
بهانه شب هاي دلتنگي
پاييز
پر احساس ترين معشوقه
پاييز
آغوش دلهاي عاشق