متون ادبی عاشقانه
آن دوست داشتن
خواه زيبا باشي و خواه خردمند. خواه توانگر باشي و خواه نيرومند و گشاده دست.همه اينها تا زماني كه آن "آن" را نداشته باشي كه راز زيبايي زيبايان و نيك بختي نيك بختان به شمار ميرود؛سود چنداني عايدت نخواهد شد
راز همه چيز در آن سازي است كه از دل نغمه جهان برخاسته است
اين "آن" را با تلاش و فكر و هنر نميتوان كسب كرد! حتي زيبايي زيبايان نيز اگر از آن آتش گرمي بخش بري باشد، سود چنداني نخواهد داشت
براي من فقط يك چيز مهم است و آن "آن" يعني همان چيزي كه ارمغان خداست.همان كه گاه عقاب را در آسمان رهبري ميكند و گاه شمشير را در غلاف نگاه ميدارد
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|