نمایش پست تنها
  #7  
قدیمی 10-09-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض متون ادبی عاشقانه

- اين دونفر - و -سفر-



اين دونفر
به چکار مي آيد/ نسيم!
وقتي زني در روز اول پاييز سوزانده خودش را
جز اينکه
بارور کند دشت را از اين خاکستر

نسيم به چه کار مي آيد؟
اينجا
امسال که خوشبختي بزرگتر نيست
از شليک آن گلوله در شقيقه يک مرد

چرا؟! نسيم مثل هر سال بر نمي گردد
و منتظر نمي گذارد شانه هاي مرده را
بر پيکر قطور اين درخت
وقتي حقيقي است همه چيز
هم من
هم تو
هم اين دونفر
که وحشت کرده چشمهاي شان چه پهن و گشوده
هنگام مرگ




سفر

زنگ نمي زنم

چمدان را بسته ام

پرده را کشيده ام

و بر سراسر اين بال

که گفته اند راز خلقت است

پرواز را

به حجم ناديدني پيوند زده ام



در ستون باد

که ممارست است در مسير

در طنين

که تنها گياه نروئيدني است

بازمانده ام

و مانوس با ماهياني که پهلويشان را

شکافته بود

سنگ هاي رودخانه در آستانه

نشسته ام

وامانده و در راه



چه مرگ

در خلوت اين خيال تهي

که در تنگ ناي سوزن و نخ

آواز مي خواند

پيوسته مرا در بلندي اعماق خود

يافته است.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید