نمایش پست تنها
  #8  
قدیمی 10-09-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض متون ادبی عاشقانه

اي غايب از نظر!



بارها از خود پرسيده‏ام که جاي تو در کجاست؟آن سوي مرزهاي خيالي يا در انتهاي يک ذهن مغشوش که دغدغه تو، او را به باورهاي بلندش اميدوارتر مي‏سازد.
اما نه!
با خود مي‏گويم جاي تو هميشه دردل است؛ هماني که همواره به ياد تو در کنج قفس سينه دلتنگي مي‏تپد و در هر تپش يادي از تو دارد.
همان دلي که شيداي توست و بي‏قرار از فراق تو.
آري، همان دل کوچک تشنه.
تشنه مهرباني‏هاي تو در سرزميني که هيچ کس تشنه مهرباني نيست.
رو به قبله مي‏ايستم و هر آن منتظر بانگ توام تا با لبيک دعوتت، به وصال آرمان ديرينه‏ام برسم.
آري اي غايب از نظر!
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید