نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 10-09-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض متون ادبی عاشقانه

زمزمه هايي براي تو



دلم بيسکوييت مادري مي خواهد
با چاي شيرين
هواي وطن دارد دلم
سرد است و هواي دربند به سرم زده
و به سرم زده که با خيال تخت
بنشينم با تو
که بي خيال آسماني که بالاست
و زميني که زير تخت است
به کودکيم برگردم
به کوچه دبستان
و ستاره ها را بشمارم از يک تا...
تا تقلب کنم از روي دست تو
آفتاب مهتاب چند رنگه ؟
سرخ و سفيد هفت رنگه .


دلم بيسکوييت مادري مي خواهد
با چاي شيرين
و تو که روبرويم بنشيني
با بوي نان سنگک تازه
و خورشيدي در سيني روز
و تو که دوباره
دقيقه ها را به عقب برگرداني
ماه را
بر پيشاني شب بگذاري
و چشم بگذاري بر حواس پرتي من
و من از تو بپرسم
آفتاب مهتاب چند رنگه ؟
و تو با لبهايي خندان
دوچرخه را روي جک بگذاري
و بگويي
سرخ و سفيد هفت رنگه !
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید