[amir ahmadi]

یکی از زهاد پانصد درهم بدهکار بود حضرت رسول ص رادر خواب دید که به او می فرمود به نزد ابوالحسن کسایی برو اواز مشاهیر نیشابور است وهر سال ده هزار برهنه رالباس می پو شاند وبه او بگو رسول خدا ص به تو سلام می رساند و می فرماید پانصد درهم قرض مرا ادا کن .اگر از تو نشان خواست .بگو نشانی ان است که هر شب صدبار بران حضرت صلوات می فرستی و دوشب است فراموش کرده ای.زاهد نزد ابولحسن رفت وخواب را ذکر کرد ابولحسن چندان التفات نکرد زاهد گفت مرا رسولخدا ص فرستاده وچنین نشانی داده است چون نشانی را گفت ابولحسن کسایی خود را از تخت فرو انداخت وخداوند را سجده کرد وگفت این سری بود میان من وخدای که هیچ افریده ای از ان خبر نداشت واتفاقا دوشب است به این ذکر توفیق نیافته ام پس فرمود تا2500درهم به ان زاهد دادند وگفت هزار درهم برای بشارت که از ان حضرت به من اورده ای وهزار درهم دیگرش پاداش قدم تو که نزد من امده ای و پانصد درهم دیگر محض اطاعت فرمان حضرت رسول خدا بوده واز ان شخص درخواست نمود که هر گاه تورا احتیاجی باز به سوی من ایی