موضوع: مردم شناسی
نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 10-10-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض تحول علوم اجتماعی و آیندة انسان شناسیِ ایران

تحول علوم اجتماعی و آیندة انسان شناسیِ ایران

  • ناصر فکوهی - استادیار گروه انسان شناسی دانشکدة علوم اجتماعی دانشگاه تهران
و رئیس انجمن انسان شناسی ایران

چکیده :

انسان شناسیِ جدید را باید تا اندازة زیادی حاصل مشترک تحول علوم اجتماعی به طور عام و دگرگونیِ مردم شناسیِ اروپایی با پیشینة 150 ساله و چهار نسل پی در پی از اندیشمندان در آن دانست.
نسل نخست که عمدتاً مردم شناسانِ اسنادی و اصطلاحاً « کتابخانه ای » نام گرفته بودند، رسالتی بیشتر بنیانگذار و رده شناختی بر دوش داشتند.

نسل دوم که تأکید بیش از اندازه ای بر میدان و رویکرد از درون (اسیک) داشتند و به سختی دستاوردهای نسل اول را به زیر پرسش بردند.

نسل سوم که در عین پذیرش رویکرد میدانی به مثابة محور پژوهشی به بازشناسیِ دستاوردهای نسل نخست بازگشتند،

و سرانجام نسل چهارم که از دهة 60 قرن بیستم وظیفة بسیار دشوارِ بازسازی و نوسازیِ رشته و ورود به عرصة شهری و جوامع مدرن را برعهده گرفتند و توانستند انسان شناسی را در مفهوم مدرن آن به علمی پویا و رو به گسترش تبدیل نمایند.


در ایران، پیش از تاریخ انسان شناسی، گسترة بزرگی از بینش مردم نگارانه را در ادبیات مکتوب و سنت های شفاهیِ مردمی نشان می دهد که با تشکیل دولت مدرن از ابتدای قرن بیستم، در دو شاخة موازیِ دانشگاهی و غیردانشگاهی رو به رشد گذاشتند. از این دو، سهم حوزة دانشگاهی همواره کمتر بوده و رابطه ای منطقی و پویا میان دو بخش وجود نداشته است.

امروز در حالی که ضرورت گذار از محوریت مردم نگارانه و محدودیت حــوزه های مردم شناسی به جوامع غیرشهری و ورود آن به عرصة شهری (که بیش از 60 درصد جمعیت کشور ما را دربرمی گیرد) احساس می شود هنوز تا نوسازی و بنیانگذاریِ انسان شناسی به مفهوم یک علم جدید، فاصلة زیادی وجود دارد.
در این میان، دو هدف میان و دراز مدت کاملاً مشهود است: نوسازی دانشگاهی رشته در حوزه های پژوهش و آموزش و ایجاد رابطه ای منطقی و تلاش برای سازماندهیِ بیشتر و بالابردن کیفیت حوزة غیردانشگاهی.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید