
10-10-2009
|
 |
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
فارابی و جامعه شناسی
-= زندگینامه فارابی: =-
- ابو نصر محمد بن طرخان بن اوزلغ از مردم شهر فاراب است . وی در سال 259 هجری در ده وسیج از توابع این شهر پا به عرصه گیتی گذاشت . ابن سینا و ابن رشد او را به استادی خود قبول دارند و به معلم ثانی لقب داده اند.
- یکی از نویسندگان در این باره می نویسد: این عنوان از آن جهت مهم و با معنی است که معلم اول ارسطو است. گویا مسلمین از آن جهت به ارسطو لقب معلم اول داده اند که مباحث منطق و مسائل آن را که پراکنده بوده است جمع و مهذب کرده است و بنیاد آن را استوار ساخته و آن را مدخل علم قرار داده است.
- در مورد لقب معلم ثانی هم توجیهاتی از این قبیل شده است و می توان همه آن اقوال را به این نحو خلاصه کرد که فارابی به فن منطق و بخصوص به برهان و علم برهانی اهمیت بسیار می داده و آثار منطقی ، بطور کلی آراء فلسفی و مخصوصاً آثار ارسطو را که ترجمه شده بود ، جمع و تالیف و تهذیب کرده و به طریقه خود آنها را تفسیر کرده است.
-= آثار فارابی:=-
- آثار فارابی را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
- شرحهایی که بر درسهای ارسطو نوشته است
- کتبی که خود تالیف کرده است.
- از جمله کتابهایی که فارابی ،خود، نوشته است می توان به آثار زیر اشاره کرد:
الجمع بین رایی الحکیمین
تحصیل السعاده
آراء اهل مدینه فاضله
السیاسات المدنیه
احصاءالعلوم
عیون المسائل و اغراض ما بعد الطبیعه ارسطو
-= نظریات و افکار فارابی:=-
- فارابی جدا از اینکه دارای نظریات قوی و جدی در منطق و فلسفه می باشد در حیطه علوم اجتماعی و بالاخص جامعه شناسی نیز دارای نظریاتی اساسی می باشد. اهمیت این نظریات زمانی بیشتر می شود که قبل از اینکه جامعه شناسان غربی دم از تحولات و جریانات اجتماعی بزنند یک فیلسوف اسلامی و ایرانی جامعه خود را تحلیل جامعه شناسانه می نماید.
- نکته مهم اینجاست که روح نظریات جامعه شناسی یک جامعه شناس برگرفته از اندیشه و تفکرات فلسفی آن فرد می باشد . فارابی نیز خود یک فیلسوف صاحب نام و متفکری است که خود صاحب یک اندیشه می باشد.نظریات فارابی در باب جامعه و اجتماع را میتوان در چند نظریه عمده خلاصه نمود:
- مدینه فاضله فارابی
- انواع اجتماعات
- عدالت در مدینه فاضله فارابی
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|