نمایش پست تنها
  #5  
قدیمی 10-16-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض رندان خرابات

رندان خرابات

گویند که : یکی را از فتیان ، درهمی نقره در چاه مبرزی افتاد . مبلغ سیزده دینار خرج کرد ، و آ ن درهم را بیرون آ ورد . سبب آ ن از او پرسیدند . گفت : نام حق تعا لی بر آ نجا نبشته بود ، از برای حرمت نام حق روا نداشتم که آ ن درهم در مبرز بماند ، و این معنی را اثری تمام است و اکثر مردم از آ ن غافل اند .
مشهور است که بشر حافی - در اول به غا یت فاسق و بیباک بود. روزی سر مست و های هوی کنان بر عادت مستان در خرابات میگذشت . در راه کاغذ پارۀ دید افتاده ، وا لله و محمد و علی بر آ نجا نبشته . با خود گفت : بی حرمتی ها بسیار کردم و در معصیت افراط نمودم ، نا مردی بود از نام دوست در گذشتن . آ ن کاغذ پاره را بر داشت و ببوسید و بر چشم نهاد و پارۀ مشک از جیب بیرون آ ورد وبا آن ضم کرد و درمسجدی رفت و با امام آ ن مسجد سپرد .
در شب حسن بصری - رحمة ا لله علیه - به خواب دید که بر خیز و پیش ( بشر) رو و با او بگو که : " عظمتنا فعظمناک و طیبت اسمنا فطیبناک " حسن چون روز شد از احوال بشر پرسید ، نشان او به خرابات دادند . حسن بر در خرابات آ مد . آ واز داد که بشرکدام است ؟
بشر که سر مست خفته بود ، بیدار کردند و گفتند : حسن بصری بر در است و ترا می طلبد . بشر بر خاست و ترسان و لرزان پیش حسن آ مد . حسن بر خاست ، و او را در کنار گرفت و آ ن پیغام بگزارد . بشر چون آ ن سخن بشنید ، شهقۀ بزد و سر در بیابان نهاد و مدت چهل سال پای برهنه به عرفه میرفت و هر سال حج میگزارد . با او گفتند : چرا پای برهنه میروی ؟ گفت : زمین بساط حق است ، بشر کی باشد که بر بساط او با کفش رود . و نظم هذا المعنی مولانا سمنانی :

پرسید یکی ز بشر حافی کای دوست
بهر چه برهنه پائیت عادت و خوست
گفتا که جهان مسند شاه هست همه
بر مسند شاه کفش بردن نه نکوست
...
...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید