در کاشان محصلی از تحصیل داران دیوان از مرد سیدی فقیر مطالبه وجه دیوانی می نمود وان مرد بیچاره عجز والحاح می نمود که ندارم چند روزی مرا مهلت بده تا خدا چاره بسازد واز جد من شرم کن .ان ملعون گفت اگر جدت کارسازی از او می شود یا شر مرا از سر تو دفع کند یا کار سازی ترا بکند واز ان سید ضامن گرفته گفت هرگاه فردا اول وقت وجه را ندهی نجاست به حلق تو خواهم ریخت وبگو به جدت هر کاری می تواند بکند .چون شب شد انمرد ظالم به بام خانه رفت پایش لیز خورد وبا سر به چاه توالت نزدیک بام افتاد چون روز شد اورا یافتند که سر او تا حوالی ناف در نجاست فرو رفته وانقدر نجاست به حلق او رفته که شکم او ورم کرده ومرده است وشر او از سر سید بیچاره مندفع شد
|