موضوع
:
مشاعره سنتی
نمایش پست تنها
#
2378
10-18-2009
رزیتا
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
آق مهدی بایستی با میم میگفتی
اکشال نداره
تا کی اندر دام وصل آرم تذ روی خوش خرام
در کمینم و انتظار وقت فرصت میکنم
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
رزیتا
نمایش مشخصات عمومی
ارسال یک پیام خصوصی به رزیتا
یافتن همه پست های رزیتا
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید