عشق و رندی آموزه های غزل حافظ
این عشق است که در رگ رگ غزل های حافظ جریان دارد و نوشدارویی برای التیام زخمهای بشر است. در حققت حافظ دو پیام بزرگ برای انسانهای زمینی دارد: عشق و رندی.
در دیوان حافظ ۳ نوع عشق یا معشوق در موازات همدیگر، یا گاه متداخل با یکدیگر ملاحظه می شود:
۱) عشق یا معشوق انسانی:
عطر و روح این عشق طربناک بر سراسر دیوان حافظ حاکم است مطلع بعضی غزلهای او که انسجام و یکپارچگی بیشتری دارد و عمدتاً در عشق زمینی و خطاب به معشوق انسانی است نقل می شود:
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند
۲) عشق یا معشوق ادبی:
این نوع عشق و معشوق در اکثریت غزل های عاشقانه حافظ حضور دارد در این نوع شعر که صورتاً تفاوتی با شعرهای عاشقانه عرفانی ندارد. در این عاشقانه ها، معشوق یا غایب است یا بدون چشم و چهره و ابروست. فاقد جسمانیت است و حتی فاقد جنس است و غالباً نمی توان فهمید مذکر است یا مونث و در بیشتر موارد معشوق شاعر نیست بلکه ممدوح اوست ممدوح از رجال کشوری و دنیوی است یا معنوی و اخروی
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
۳) عشق یا معشوق عرفانی: کم و بیش نیمی از غزلیات و ابیات عرفانی حافظ است.
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم
در عشق هم کشش شرط است هم کوشش
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
عشق خطیر و خطرناک است. راه عشق غریب، بی کران و بی نهایت است. در عشق باید افتادگی تسلیم داشت پاکباز بود و بلا کشید و از جان گذشت و رضا بر داده داد.
عاشق عارف سرش به دنیا و عقبی فرو نمی آید. درعشق باید جلوه شناس و اشارت دان بود. عشق، جنون الهی است و با عقل جمع نمی شود. عشق هم عنان با «رندی» است.
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
عشق با زهد و ریا جمع نمی گردد. عاشق عارف ملامتی است و ملامت در او بی اثر است.
وفاکنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که درطریقت ما کافری ست رنجیدن
عشق عرفانی فراتر از تعصب و تفرقه مذاهب است و بدون دستگیری و صحبت پیر ممکن نیست
حجاب عاشق همانا «خود و خودی» اوست:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
عشق ورای تقریرو بیان است و زبان عاشقان را بستند:
بشوی اوراق، اگر هم درس مایی
که درس عشق در دفتر نباشد
بی بهره گی از عشق شقاوت است. سرانجام، عشق، آخرین و بهترین فریادرس و مایه سعادت و رحمت است.
زیرشمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد