نگرانم...
نگران دوری دستهایمان
و بی قراری فاصله ها …
نگران باران های آمده و نيامده…
مرور کردن شب و روز…
نگران تنها شدن …
نگران کم شدن آبی های آسمان…
نگران حرفهای نگفته ی چشمهايمان
و غبار گرفتن کوچه های خاطره …
نگران سرد شدن نفسهايمان…
کمرنگ شدن اشتياق ديدارمان…
نگران بومهای خالی ديوارها …
نگران يخ زدن قلبهايمان
نگرانم…
نگرانم…
نگرانم…