اي معتاد بزرگ
تو ديگه كجا ميري بابا جان دل ما از دوري شما گشاد ميشه گرچه سر تعظيم در مورد ما پياده ميسازي ولي نرو وايسا تا دنيا هم بياد
حالا جدا كجا ميري بابا دلمون برات تنگ ميشه چرا
حامد جان بابا
خوب حالا ديگه تنها شدي بابا بيا تاري كارت داره
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....
رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......
ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني (تاري)
|