موضوع: خواجه مغرور
نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 10-22-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض خواجه مغرور

خواجه ای مغرور ومتکبر خواست از رودخانه ای رد شود اما پل خراب شده بود واو از ترس اینکه کفش ولباسش خیس شود جرات رفتن در رودخانه را نداشت چشمش به جوان فقیری افتاد واز ان جوان خواست تا اورا برپشت خود سوار کند وبه اون طرف رودخانه برساند .جوان نیز بدون هوچ چشم داشتی رعایت سن وسال او را کرد واورا برپشت خود سوار کرد .اما خواجه بی شرم که مغرور جاه ومقام وثروت خود بود به هنگام سوار شدن بر پشت ان جوان خوش قلب گفت پاک ومنزه است خدایی که این مرکب را رام ما کرد وگرنه مارا توان ان نبود واین دعایی است که هنگام سوار شدن بر الاغ خوانده می شود .مرد جوان چیزی نگفت ووارد اب شد وهمین که وسط اب رسید زانو بر زمین زد وخواجه را از دوش خود پیاده کرد وگفت پروردگارا مرا به محل مبارکی فرود اور که تو بهترین فرود اورنده ای واین دعایی است که به هنگام فرود امدن از الاغ خوانده می شود
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید