
10-23-2009
|
 |
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ابلاغ سلام پیامبر به اصحاب کهف توسط امام علی علیه السلام
ابلاغ سلام پیامبر به اصحاب کهف توسط امام علی علیه السلام
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، حضرت علی علیه السلام و ابوبکر و عمر را به سوی غار اصحاب کهف روانه کرد و به آنان فرمود:« نزد اصحاب کهف بروید و سلام مرا به آنان برسانید.»
وقتی از نزد پیامبر خارج شدند، ابوبکر به حضرت علی علیه السلام گفت:« آیا میدانی اصحاب کهف کجا هستند؟»
امام علی فرمود:« رسول خدا ما را به هر جا بفرستد، خداوند ما را به آن جا هدایت میکند. »
وقتی به در غار رسیدند، امام به ابوبکر فرمود:« سن تو از ما بیشتر است. تو سلام پیامبر را ابلاغ کن.» ابوبکر سلام کرد ولی جوابی نشنید.
حضرت علی علیه السلام به عمر فرمود:« سن تو نیز بیشتر از من است. تو سلام کن.»
او نیز سلام کرد، ولی پاسخی دریافت نکرد.
آن گاه حضرت علی علیه السلام سلام کرد؛ اصحاب کهف پاسخ سلامش را دادند و به او تهنیت گفتند. آنگاه امام سلام رسول خدا را ابلاغ کرد و آنها نیز پاسخ دادند.
ابوبکر به علی علیه السلام گفت:« از آنان بپرس چرا پاسخ سلام ما را ندادند.»
امام فرمود:« تو خودت بپرس.»
ابوبکر پرسید، ولی جوابی نشنید.
عمر هم پرسید و او هم پاسخ نشنید.
ابوبکر و عمر گفتند:« ای ابوالحسن، تو از آنان بپرس.»
حضرت علی علیه السلام فرمود:« این دو همراه من از من خواسته اند از شما بپرسم که چرا پاسخ سلام و کلام مرا دادید ولی پاسخ آنها را ندادید؟»
اصحاب کهف گفتند:« ما جز با پیامبر یا وصی و جانشین پیامبر سخن نمی گوییم.»
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|