
10-23-2009
|
 |
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
احترام امام علی علیه السلام به مهمانان
احترام امام علی علیه السلام به مهمانان
امام حسن عسگری علیه السلام می فرمود: والاترین و ارزشمندترین شخص نزد خداوند کسی است که بیشتر از دیگران به حقوق برادران دینی اش آشنا و بیشتر از همه مراقب رعایت حال آنها باشد. هر کس در دنیا در برابر برادرانش فروتن باشد، در پیشگاه خداوند از صدیقین و از شیعیان حقیقی علی بن ابی طالب است.
روزی دو برادر ایمانی ( پدر و پسری ) به خانه حضرت علی علیه السلام وارد شدند، امام به آنها احترام گذاشت و در بالای مجلس جایشان داد و آن گاه پیش روی آنان نشست و دستور فرمود: غذا را بیاورند. قنبر (خدمتگزار حضرت علی علیه السلام) طشت و اِبریق (وسیله ای برای ریختن آب بروی دست است) و حوله ای آورد .
همین که خواست آب روی دست پدر بریزد؛ امام برخاست و ابریق را گرفت، آن مرد خود را به خاک افکند و گفت: « ای امیرمؤمنان، خداوند من را در این حال نبیند که آب بر روی دستم می ریزی! »
حضرت فرمود: « بنشین و دستت را بشوی. زیرا برادر دینی تو هیچ امتیازی بر تو ندارد و می خواهد به تو خدمت کند و با این خدمت، ده برابر پاداش در بهشت می طلبد. تو را به خدا قسم، همان گونه که اگر قنبر آب بروی دستت می ریخت، آسوده خاطر بودی اکنون نیز آرام و آسوده باش تا روی دستت آب بریزم. »
امام پس از شستن دست آن مرد، ابریق را به فرزندش محمد بن حنفیه داد و فرمود: « پسرم اگر پسر این مرد به تنهایی به منزل من آمده بود، خود بر دستش آب می ریختم، اما خداوند متعال نمی خواهد که وقتی پدر و پسر در مکانی حاضرند، میان آن دو یکسان برخورد شود.
من که پدر تو بودم بر دست پدر او آب ریختم، تو نیز که پسرم هستی بر دست پسر او آب بریز! » در این هنگام محمد بن حنفیه برخواست و بر دست پسر آب ریخت.
امام حسن عسگری علیه السلام پس از نقل داستان فرمود: هر کس پیرو علی باشد حتی در اینگونه موارد نیز از او پیروی می کند.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|