شیشه ای می شکند ...
یک نفر پرسید چرا شیشه شکست؟؟
مادر میگوید : شاید رفع بلاست ...
یک نفر زمزمه کرد : باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه پنجره را زد و شکست.
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ي مغرور شکست،
عابری خنده کنان می آمد تکه ای از آن را بر میداشت ...
مرهمی بر دل تنگم میشد ...
اما امشب دیدم،
هیچ کس هیچ نگفت! غصه ام را نشنید!
از خودم می پرسم :
آیا ارزش این دل من از شیشه ی پنجره هم کمتر است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دل من سخت شکست ...
اما ...
هیچ کس هیچ نگفت ...
و نپرسید چرا ...؟
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !
نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!
چه سنگبارانی...
گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!
" خانه خدا سنگ است "
|