زن کشاورزی بیمار شد ، کشاورز به سراغ یک راهب بودایی رفت و از او خواست برای
همسرش دعا کند .
راهب دست به دعا بر داشت و از خدا خواست همه بیماران را شفا بخشد.
ناگهان کشاورز دعای او را قطع کرد و گفت : " صبر کنید ! از شما خواستم برای همسرم
دعا کنید و شما دارید برای همه بیماران دعا می کنید ! "
راهب گفت : من دارم برای همسرت دعا می کنم
کشاورز گفت : " اما برای همه دعا کردید ، با این دعا ، ممکن است حال همسایه ام که
مریض است ، خوب بشود و من اصلا" از او خوشم نمی آید. "
راهب گفت : " تو چیزی از درمان نمی دانی ، وقتی برای همه دعا می کنم دعاهای
خودم را با دعاهای هزاران نفر دیگری که همین الان برای بیماران خود دعا می کنند ،
متحد می کنم ، وقتی این دعاها با هم متحد شوند ، چنان نیرویی می یابند که تا درگاه
خدا می رسند و سود ان نصیب همگان می شود .
دعا های جدا جدا و منفرد ، نیروی چندانی ندارد و به جایی نمی رسد.
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !
نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!
چه سنگبارانی...
گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!
" خانه خدا سنگ است "
|