
11-03-2009
|
 |
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خودآگاهی طبقاتی
خودآگاهی طبقاتی
خودآگاهی طبقاتی یک شکل از اشکال مختلف خودآگاهی اجتماعی است . خودآگاهی طبقاتی ، یعنی آگاهی به خود در رابطهاش با طبقهء اجتماعی که با آنها زیست میکند .
در جامعههای طبقاتی ، خواه ناخواه هر فرد در یک قشر خاص و یک طبقهء خاص از نظر زندگی و برخورداریها و محرومیتها قرار دارد . درک موضع طبقاتی و مسؤولیت طبقاتی ، خودآگاهی طبقاتی است .
بلکه بر اساس برخی نظریهها انسان ما ورای طبقهای که در آن است ، " خود " ی ندارد ، خود هر کسی " وجدان " اوست ، مجموعهء احساسها ، اندیشهها ، دردها و گرایشهای اوست ، و اینها همه در " طبقه " شکل میگیرد . این است که به عقیدهء این گروه ، انسان نوعی فاقد خود است ، یک موجود انتزاعی است نه عینی ، موجود عینی در طبقه تعین مییابد ، انسان وجود ندارد ، اشراف یا توده وجود دارد ، تنها در جامعهء بی طبقه است که اگر واقعیت یابد ، انسان واقعیت پیدا میکند ، پس در جامعهء طبقاتی ، خودآگاهی اجتماعی منحصر است به خودآگاهی طبقاتی . ~~
خودآگاهی طبقاتی ، طبق این بیان ، مساوی است با " سود آگاهی " ، زیرا بر این فلسفه مبتنی است که حاکم اصلی بر فرد و زیر بنای شخصیت فرد ، منافع مادی است ، همچنانکه در ساختمان اجتماع ، نهاد اساسی و زیر بنا نهاد اقتصادی است و آن چیزی که به افراد یک طبقه " وجدان مشترک " ، " ذوق مشترک " ، " قضاوت مشترک " میدهد ، زندگی مادی مشترک و سود مشترک است .
زندگی طبقاتی بینش طبقاتی میدهد و بینش طبقاتی سبب میشود که انسان ، جهان و جامعه را از آن دریچهء خاص ببیند و با عینک خاص مشاهده کند و از دیدگاه طبقاتی تفسیر نماید . درونش خواه ناخواه درد طبقاتی و تلاش و جهت گیری اجتماعیاش طبقاتی خواهد بود . مارکسیسم به چنین خودآگاهیای معتقد است . این نوع خودآگاهی را میتوان خودآگاهیمارکسیستی نامید
منبع:کتاب انسان در قرآن
شهید مطهری
صفحه62
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|