
11-04-2009
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267
508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بهترین موکل
روزی ملک الموت نزد موسی ع امد وقتی چشم موسی به او افتاد پرسید:برای چه امده ای برای دیدار یا برای قبض روح؟ملک الموت گفت:برای قبض روح امده ام .موسی مهلت خواست تا مادر و خانواده اش را ببیند و وداع کند .ملک الموت گفت :این اجازه را ندارم.موسی گفت :ان قدر مهلت بده تا سجده ای .و ملک به او مهلت داد موسی به سجده رفت و گفت خدایا ملک را امر کن مهلت دهد تا از مادرم و و خانواده اموداع کنم .خداوند به عزراییل امر کرد که قبض روخ موسی را به تاخیر اندازد.موسی نزد مادر امد و گفت. مادر جان مرا حلال کن سفری در پیش دارممادر شروع به گریه کرد و موسی ع با او وداع نمود .وپیش زن و فرزند خود رفت .موسی ع فرزند کوچکی داشت که بسیار مورد علاقه اش بود .ان بچه پیراهن موسی ع گرفت در حالی که زار زار گریه می کرد .حضرت موسی ع نتوانست خود داری کند بنا بر این شروع به گریه کرد .خطاب رسید موسی اکنون که پیش مایی چرا اینقدر گریه می کنی .موسی ع عرض کرد :پرورد گارا به خاطر بچه هایم گریه می کنم چون به انها بسیار مهربانم .خطاب رسید :موسی با عصای خودرا به دریا بزن.حضرت موسی عصا را به دریا زد دریا شکافته شد و سنگ سفیدی نمایان گشت .موسی ع کرم ضعیفی را در دل سنگ دید که برگ سبزی بر دهان داشت و مشغول خوردن بود .خداوند خطاب کرد :ای موسی در میان این دریا و دل این سنگ کرم به این ضعیفی را فراموش نمی کنم ایا اطفال ترا فراموش می کنم >اسوده خاطر باش که من نگهبان خوبی برای انان هستم .موسی ع به ملک الموت گفت:ماموریت خود را انجام بده و سپس قبض روح شد
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|