دلم گرفته است
به ايوان ميروم وانگشتانم را
بر پوست کشيده شب ميکشم
چراغهاي رابطه تاريکند
کسي مرا به آفتاب معرفي نخواهد کرد
کسي مرا به مهماني گنجشکها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنيست
چقدر زيبا سرودي فروغ
نميدونم اگه ديوان تو وحافظ نبود تو اين تنهايي چيکار ميکردم
پرنده مردنيست
پرنده مردنيست
وقتي بالهاي پروازت رو از ته قيچي کنن ديگه ناچاري کنج قفس جون بدي
وقتي قناريهاي کوچيک رو ميبينم کنج قفس طلايي اسيرشدن دلم بيشتر ميگيره
کاش ميشود! کاري کرد
کاش ميشود! در قفس رو باز کرد وبعد از آن هم پرواز
اما بکجا؟
دلم گرفته.................