
11-07-2009
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267
508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
فواید تواضع
گویند چون معاویه به امیری بصره نشست عامربن عبدالله را از شهر بیرون کرد .عامر برفت تا به نزدیکی کوهی و بدان کوه شد و بنشست و قران خواندن گرفت و همه روزه انجا می بود و قران می خواند.چون نماز دیگر اندر گذشت و افتاب غروب کرد ترسایی در کوه بود و سر از صومعه بیرون کرد تا حال عامر به کجا رسد .عامر را دید در نماز ایستاده و شیری گرد او می گردید و مدتی گذشت عامر سلام نماز داد رو به شیر کرد وگفت :ای جانور اگر تورا فرمان داده اند که کار مارا بسازی فرمان پیش گیر وگرنه باز گرد و دل ما را مشغول مدار .شیر دانست که چه می گوید دم بجنبانید و روی بگردانید و برفت .ترسا چون ان را بدید متحیر ماند و از صومعه بیرون دوید و در پای عامر افتاد و گفت به ان خدای که تورا افرید بگو تو چه مردی و چه ایینی داری .عامر گفت من یک کوچکی هستم که از کوچکی مرا از شهر بیرون کرده اند و از میان مسلمانان برانده اند /ترسا گریان گشت و گفت اگر کوچکترین تویی پس برگزیده ترین کدام است مسلمانی بر من عرضه کن / مسلمانی بر وی عرضه کرد و مسلمان شد //اسکندر را گفتند به چه یافتی این درجه را گفت:به انکه هر کس رابلندتر از خود یافتم در درجه تعظیم او کردم و هر که را مانند خود یافتم با او تواضع نمودم و هر که را فروتر یافتم بر او شفقت داشتم
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|