نمایش پست تنها
  #50  
قدیمی 11-08-2009
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مختصری از زندگينامه دکتر علی شريعتی
دكتر علي شريعتي دوم آذر سال 1312 شمسي در روستاي كاهك ( در نزديكي مزينان زادگاه پدرش) به دنيا آمد. پدرش محمد تقي شريعتي از عالمان آگاه و مبارز مشهد بود.
علي دوران كودكي را در روستاي كاهك گذراند تا اين كه در مهرماه 1319 در هفت سالگي به مشهد رفت و در دبيرستان ابن يمين مشهد مشغول تحصيل شد. به دليل بحراني شدن اوضاع كشور ( شرايط پيش از شهريور 1320 ) توسط متفقين همراه خانواده به ده بازگشت و مجددا به مكتب رفت. پس از برقراري آرامش نسبي خانواده وي دوباره به مشهد برگشتند و علي تحصيل در مدرسه را ادامه مي دهد. از كودكي در عين سكوت و انزوا شيطنت هاي زيركانه و زيادي از او سر مي زد که غالبا موجب تنبيه شدن دوستانش ميشد از مكتب خانه ي ده تا دبيرستان فردوسي مشهد و انزوا را تا آخر با خود داشت.
آن كه پرشور ترين خطابه ها را ايراد ميكرد به گواهي اكثر دوستانش و هم دوره هايش اغلب ساكت و منزوي بود.
در نوجوتاني بيشتر سرگرم مطالعه بود و اوقات بي كاريش را در كتابخانه پدر ميگذراند. آن قدر مطالعه مي كرد كه پدرش او را منع مي كرد.
مهرماه 1325 براي ادامه تحصيل در دبيرستان فردوسي مشهد ثبت نام ميكند. از سيزده سالگي ( آغاز دبيرستان) به مطالعه كتب فلسفي و عرفاني و ... روي مي آورد. آثار مترلينگ و آناتول فانس و... ذهنش را به خود مشغول ميداشت. در همين زمان فشار تضاد هاي فكري و فلسفي و مسايل اجتماعي و آثار مترلينگ و هدايت و ... او را به فكر خودكشي مي اندازد كه در آخرين لحظات در كنار آبي كه مي خواست خود را غرق كند به ياد كتاب مثنوي مولوي ميافتد و از اين كار پشيمان ميشود.
دكتر علي شريعتي سال 1327 به عضويت كانون نشر حقايق اسلامي در ميآيد كه پدرش بنيان گذار آن بود.
مهر 1329 وارد دانشسراي مقدماتي مشهد ميشود.علاقه داشت به تحصيل در دبيرستان ادامه دهد اما شايد به لحاظ موقعيت اقتصادي, پدرش مخالف بود. در سال دوم دانشسرا همزمان با اوج گيري نهضت ملي به رهبري دكتر مصدق وارد فعاليت هاي سياسي مي شود. با محمد نخشب و دكتر كاظم سامي ( دانشجوي پزشكي دانشگاه مشهد) در نهضت خداپرستان ارتباط برقرار ميكند.
سال 1331 از دانشسرا فارغ التحصيل ميشود و در همان سال به استخدام اداره فرهنگ مشهد در مي آيد و در مدرسه كاتب پور احمد آباد مشهد شروع به كار ميكند.سپس انجمن اسلامي دانش آموزان را در مشهد بنيان گذاري ميكند. در همين سال كتاب مكتب واسطه را كه متاثر از كتاب ايده آل بشر نوشته ي آشتياني بود را تاليف ميكند.
در سال 1332 به عضويت نهضت مقاومت ملي در مي آيد. و در سال 1333 موفق به اخذ ديپلم كامل ادبي ميشود. سپس در دانشكده ادبيات مشهد پذيرفته ميشود و تحصيلاتش را در رشته ادبيات فارسي ادامه ميدهد.
سال 1337 از دانشكده ي ادبيات با احراز رتبه اول گروه زيان و ادبيات فارسي فارغ التحصيل مي شود.
در 24 تير همين سال با يكي از همكلاسان خود به نام بي بي فاطمه ( پوران ) شريعت رضوي ازدواج ميكند.
اوايل خرداد ماه 1338 به دليل كسب رتبه اول با بورسيه دولتي راهي تحصيل در فرانسه ميشود.
در سال 1345 به عنوان استاد يار در دانشگاه تهران شروع به كار ميكند.
همكارانش به دليل مختلف از او دل خوشي نداشتند حتي بعدها معلوم شد يكي از همكارانش جاسوسي وي زا براي ساواك ميكرده.
هميشه دوست داشت درخلوت بنويسد و هميشه بساط سيگار و چاي را به همراه داشت. پسرعمويش مي گويد :
هيچ چيز در زندگي او را از اين خوشحالتر نميكرد كه جاي خلوتي براي نوشتن بيابد
توجه به روستايان بخصوص كمك به زلزله زدگان طبس و فعاليت ها و سخنراني هاي پرشورش براي جمع كمك مردم براي مردم طبس هيچ وقت از يادها نميرود.
در سال 1347 سخنراني هايش در حسينه ارشاد و دانشكده آغاز ميشود و كتاب هاي اسلام شناسي و از هجرت تا وفات و توتم پرستي و كوير را به چاپ ميرساند.
اواخر سال 1348 به سفر حج نايل مي آيد. در اين سفر با آقايان غلامرضا سعيدي و مرتضي مطهري نيز حضور داشتند.
بعده ها ساواك جلوي تدريس وي را در دانشگاه ميگيرد سپس او را مامور ميكنند تا در بخش تحقيقات وزارت علوم مشغول به كار شود.
آخرين سخنراني دكتر شريعتي در ارشاد جمعه 19 آبان 1351 آخر ماه مبارك رمضان با عنوان مكتب اگزيستانسياليسم ايراد گرديد.
از اواخر همين سال زندگي مخفيانه دكتر شروع ميشود كه تا اول مهرماه 1352 ادامه مي يابد. در اين مدت در منزل خويشاوندان خود در تهران به طور مخفي زندگي ميكند و سپس مدت 18 ماه را در زندان انفرادي به سر ميبرد.چند ماه بعد حكم باز نشستگي وي را در سن 40 سالگي براي خانواده اش ميفرستند.
روز آخر سال 1353 به سفارش عبد اللطيف الخميستي ( وزير امور خارجه الجزيره و همكلاسي دكتر شريعتي) شاه دكتر شريعتي را آزاد ميكند و دوران خانه نشيني دكتر آغاز ميشود.
در اين دوران براي كودكان و نوجوانان كتاب هاي براي ما و براي شما و براي ديگران و كدوتنبل را مينويسد تا با نام مستعار چاپ شود.
از اواسط سال 1355 به طور جدي و پي گير به فكر مهاجرت است.
يكي از دوستانش كه شنيد ميخواهد به اروپا برود به او ميگويد : آيا پاسپورت دادن به شما و اجازه سفر به خارج از كشورنوعي توطيه باشد تا شما را در خارج از كشور بي سرو صدا از بين ببرند؟
و سر انجام در 26 اردبيهشت 1356 از مهرآباد به مقصد بروكسل پرواز مي كند. در توقف آتن براي احتياط و رد گم كردن از هواپيما پياده ميشود و روز بعد با هواپيماي ديگري راهي بلژيك ميشود.
از بلژيك نامه اي براي احسان مي فرستد و از او ميخواهد كه براي اخذ روايدش از آمريكا پرس و جو كند ونتيجه را براي وي ارسال كند. دو سه روز بعد از بروكسل به لندن ميرود. پس از دو هفته اقامت در ساوت همپتون به جنوب فرانسه سفر ميكند تا چند تن از دوستانش را ببيند در اين سفر مهمان دكتر حسن حبيبي ميشود و 26 خرداد دوباره به سوات همپتون برميگردد تا آماده استقبال از خانواده اش بشود.
27 خرداد خانه يك پاكستاني مقيم انگلستان را اجاره ميكند. جواب نامه احسان را 28 خردادماه در انگليس دريافت مي كند. پس ازسفر دكتر شريعتي ساواك سراغ دكتر را ميگيرد تا اينكه سه هفته پس از خروج دكتر شريعتي فهميدند كه ايشان از ايران رفته اند. 28 خرداد همسر و فرزندانش عازم آمريكا ميشوند كه چون نام پوران شريعت رضوي در ليست ممنوع الخروج ها است به ناچار سوسن و سارا به سفر خود ادامه ميدهند و مونا و مادرش به ناچار در ايران ميمانند. از آن طرف علي شريعتي 28 خرداد به همراه آقاي فكوهي و خواهرانش به فرودگاه رفتند كه دكتر در آنجا با ديدن دو دخترش موضوع را ميفهمد و سپس همگي به خانه دكتر ميروند و شب دكتر فكوهي و يكي از خواهرانش به خانه خود باز ميگردد.
صبح 29 خرداد در حالي كه دخترانش و يكي از خواهران آقاي فكوهي در طبقه بالا خوابيده اند. آقاي فكوهي در ميزند و مدتي در را باز نميكنند تا اينكه خواهر آقاي فكوهي بيدار ميشود و ميرود پايين تا در را باز كند كه ميبينند دکتر شریعتی در آستانه در ورودي اتاقش به پشت افتاده.
روزنامه كيهان و اطلاعات روز 31 خرداد 1356 ضمن اطلاعيه مرگ دكتر شريعتي و علت مرگ را سكته قلبي و ناشي از بيماري ريشه دار ياد كردند. در حالي كه علي به گواهي دفترچه بيمه اش كه سفيد مانده بود هيچ گونه بيماري اعم از قلبي و ... نداشته است. پس از مرگش ساواك تلاش بسياري كرد كه جنازه اش را به ايران بياورد اما موفق نشد و دوستانش همراه احسان توانستند پيكرش را به سوريه منتقل كنند و در زينبه ي دمشق دفن كنند
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید