باتوهمه رنگ هاي اين سرزمين راآشنامي بينم
باتوآهوان اين صحرا دوستان هم بازي من اند
باتوسپيده هرصبح برگونه ام بوسه مي زند
باتونسيم هرلحظه گيسوانم راشانه مي كند
باتومن بابهارمي رويم
باتومن درهرشكوفه مي شكفم
باتومن درطلوع لبخندمي زنم درهرتندرفريادشوق مي كشم
درحلقوم مرغان عاشق مي خوانم درغلغل چشمه ها
مي خندم درناي جويبارهازمزمه مي كنم
باتومن بودن را زندگي راشوق راعشق رازيبايي را
مهرباني پاك خداوندي رامي نوشم
باتومن دراين خلوت اين صحرادرغريت اين سرزمين
درسكوت اين آسمان درتنهايي اين بي كسي
غرقه فريادوخروش وجمعيتم درختان برادران من اند
وپرندگان خواهران من اندوگلها كودكان من اند
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
|