موضوع: نفرین مادر
نمایش پست تنها
  #7  
قدیمی 11-10-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض حق مادر

زکریا پسر ابراهیم با انکه پدر و مادر و همه فامیلش نصرانی بودند مسلمان شد و به مقررات اسلام گردن نهاد.او در موسم حج در مدینه به حضور امام صادق ع رسید و ماجرای اسلام اوردن خود را برای امام صادق تعریف کرد .سپس جوان پرسید:پدر و مادر و همه فامیلم نصرانی هستند مادرم نا بینا ست و من با انها هم غذا می شوم تکلیف من چیست/امام فرمود:ایا انها گوشت خوک می خورند؟زکریا گفت نه.امام فرمود معاشرت تو با انها مانعی ندارد.انگاه حضرت فرمود :مراقب حال مادرت باش و تا زنده هست به او نیکی کن و وقتی مرد جنازه او را به دیگری وا مگذار و خودت عهده دار تجهیز جنازه اش باش. در اینجا به کسی نگو با من ملاقات کردی انشا الله در منا همدیگر را می بینیم .جوان در ایام منی امام را دید .ایام حج به اخر رسید و جوان به کوفه بر گشت او به سفارش املام به خدمت مادر پرداخت و لحظه ای از مهربانی و محبت کوتاهی نکرد .وی با دست خود به مادرش غذا می داد .این تغییر روش برای مادر شگفت اور بود تا اینکه یک روز علت را از پسرش پرسید.زکریا گفت :مادر جان إمردی از فرزندان پیغمبر ما به من اینطور دستور داد .مادر گفت:پسرم دین تو بسیار دین خوبی است ان را به من معرفی کن .جوان شهادتین را به مادر اموخت و او مسلمان شد و اداب نماز را نیز فرا گرفت.مادر نماز ظهر و عصر را به جا اورد و توفیق نماز مغرب و عشا را نیز پیدا کرد.در اخر شب حال مادر تغییر کرد و در بستر افتاد .او پسر را طلبید و گفت:یک بار دیگر ان چیزها را که به من تعلیم دادی تکرار کن إپسر بار دیگر شهادتین و سایر اصول اسلام را برای مادرش تکرار کرد و مادر به همه انها اقرار و به زبان جاری کرد و جان به جان افرین تسلیم نمود .پسر صبح بر جنازه مادر نماز خواندو با دست خود او را به خاک سپرد
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید