دلم به یاد تو هر دم بهانه ای می گیرد
چو آتشی که بر دل زبانه می گیرد
چرا ز شهر خیالم به قهر می گذری؟
کزین عبور غریبانه دلم می گیرد
چه سخت می شود از عمق دیده ات فهمید
که، عاقبت به دوچشم تو خانه می گیرد
به کوله بار سفر بستنم نمی گریم
دلم از این همه زجر فراق می گیرد
کدام گوشه ایوانی آشنا دیگر
دوباره چلچله مهاجرآشیانه می گیرد؟
مسافری که نیاسوده بود تا چشمت
برای رفتن به این ره نشانه می گیرد
همیشه این دل غریب می خواند که تا سحر
دلم به یاد تو هر دم بهانه می گیرد
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
|