نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 11-10-2009
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دانشمند روح شناس معروف آقاى «گابريل دلان» ماجراى زير را خودش ازكتابى كه آقاى «بوزانو» عالم روح شناس ديگر نوشته است، نقل مى‏كند.

يكى از خوانندگان مجلّه‏ى علمى و روحى «اسپكتاتور» در همان مجلّه مى‏نويسد:
همسر من چندى قبل ساختمانى را كه هيچ وقت به چشم نديده بود و حتّى ازآن هم خبر نداشت كه در كجا واقع شده است مكرّر در عالم خواب مى‏ديد و شرحكلّيه‏ى خصوصيّات داخلى و خارجى آن را براى من مى‏گفت. پس از مدّتى من دريكى از روزهاى پائيز در صدد برآمدم ساختمانى را كه متعلّق به خانمثروتمندى بود و در ناحيه‏ى كوهستانى «اكوس» جلب توجّه مى‏كرد اجاره كنم،زيرا پيرامون اين ساختمان شكارگاه مناسبى قرار داشت و حتّى براى ماهيگيرىهم، بركه‏اى پر از ماهى داشت، براى آنكه كار اجاره هر چه زودتر عملى شود،من بوسيله‏ى تلگراف به پسرم كه در «اكوس» بود سفارش كردم نزد خانم صاحبساختمان برود و از طرف من پس از توافق، ساختمان را اجاره كند و هفته‏ى بعدشخصا و بدون آنكه همسرم را با خود ببرم به «اكوس» رفتم و سپس به اتّفاقخانم صاحبخانه براى تحويل گرفتن ساختمان به محلّ آن ساختمان رفتيم.

آنجا از هر لحاظ مورد توجّه من قرار گرفت و پس از آنكه اجاره‏ى چند ماهآن را قبلاً دادم از خانم صاحبخانه خداحافظى كردم امّا همين كه مى‏خواستماز ساختمان خارج شوم، خانم صاحبخانه مرا صدا كرد و گفت: من از لحاظ اخلاقىموظّف هستم همه چيز را درباره‏ى مورد اجاره به شما گوشزد كنم. من در نهايتتعجّب ايستادم و گفتم: خواهش مى‏كنم مگر اشكالى در كار هست؟
گفت: چيز مهمّى نيست، امّا آگاهى شما از آن لازم است. سپس توضيح داد كه ازمدّتها قبل شبها شبح خانم ظريف و كوچك اندامى در اتاق خواب من ظاهر مى‏شودو بعد از آنجا بيرون مى‏آيد و تمام اتاقها و سالنها را يكى پس از ديگرى سركشى مى‏كند و بعد غفلتا ناپديد مى‏شود. از آنجا كه من اعتقاد به اينگونه چيزها نداشتم و اهميّتى به آن نمى‏دادم با خنده به خانم صاحبخانهگفتم: اهميّتى ندارد و بعد خداحافظى كردم و رفتم و چند روز بعد با همسرم واسباب و اثاثيه به آن ساختمان براى سكونت رفتيم. همين كه همسرم داخل ساختمان را مشاهده كرد، با نهايت حيرت به من گفت: واقعا عجيب است، ايندرست همان خانه‏اى است كه من مرتّبا در خواب مى‏بينم و جزئيّات آن را همبراى تو تعريف كرده‏ام، امّا آن خانه اين طرف يك رديف اتاق داشت كه اينجانمى‏بينم، به نظر تو آن اتاقها چه شده؟
من كه تازه به خاطرم آمده بود كه همسرم مكرّر خانه‏اى را در خواب مى‏ديد و شرح آن را براى من مى‏گفت، در جواب او گفتم: خبر ندارم، اين تو هستى كه خانه را خواب مى‏ديدى. امّا ناگهان به خاطرم رسيد كه خانم صاحب خانه گفته بود از يك درِكوچك كه در سالن قرار گرفته به راه روئى مى‏روند كه در آن راهرو يك رديف اتاق موجود است و همين كه راهرو را پيدا كرديم، همسرم فورا گفت: درست است،عينا همان چيزى كه در خواب بارها ديده‏ام.
چند روز بعد اتّفاق افتاد كه همراه با همسرم به ملاقات خانم صاحبخانه به منزل او رفتيم تا بايكديگر آشنا شوند، امّا همين كه چشم خانم صاحبخانه به همسرم افتاد فرياد كوتاهى از حيرت كشيد و با قيافه‏اى سراپا تعجّب گفت: واقعا عجيب است، اين همان خانمى است كه به شكل شبح هر شب در اتاق خواب من ظاهر مى‏شد و معلوم شد خانم صاحبخانه شبها شبح همسر مرا در اتاقهاى آن ساختمان مى‏ديده است.

اين قضيّه كاملاً استقلال روح را از بدن به ما تعليم مى‏دهد زيرا بدون ترديد وقتى روح اين خانم به منزل مذكور مى‏رفته از بدن تخليه شده بوده وجسدش در منزل كنار همسرش بوده است.
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید