وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا * پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا
پای به دام جسم و دل همره کاروان جان * آه چه حسرت آورد زمزمه جرس مرا
گرگ درنده ای به من تاخت به نام زندگی * پنجه که در جگر زندنام نهد نفس مرا
طوطی هند عالم قدسم و طبع قند جو * وه که به گند خاکیان ساخته چون مگس مرا
من که به شاخ سرو و گل پا ننهادمی کنون * دست نصیب بین که پر دوخت به خار و خس مرا
آب و هوای خاکیان نیست به عشق سازگار * آتش آه گو بسوز آن چه به دل هوس مرا
جز غم بی کسی در این سفله سرای نا کسی * من نشناختم کسی گو مشناس کس مرا
ناله شهریار از این چاه به در نمی شود * ور نه کمند مو هلد ماه به دسترس مرا