مرا ببخش پدر...
آخر فهمیدم
روز مبادا یعنی چه!
آنهمه عشق خرج این قلک چینی کردی...
فصل خشکسالی بوسه ،
قلکم را شکستم...
نمی دانستم،
روز مبادا درد دارد!
درد...
مثل واکسن کزاز...
کزاز گرفته قلب من
به اواز یک قناری
مورچه های بازیگوش می رقصند،
زیر پوست قلبم
مرا ببخش پدر!!!
|