جبر شد
سکوت ِِسرزمین ِخویش را اختیار...
سرد ِ صبر شد
انتظار شد
او که
با قیام هر جوانه ی بی وقت
دوباره بارها
بهار شد
او که...
تقدیم به پدرتان
...
با سکوت
ترک غرور می کردم
و حدس زدنش مشکل نبود که
سکوت شما طولانی است
می دانستم
تنهایتان نمی گذارند
من ِمغرور هم تاب نیاوردم
بغضم را فرو خوردم
که بنویسم که
سکوت
تنها گذاشتن نبود
عزیزی را
|