وقتي كه خسته گردم از اين زمانه ي پوچ
پر مي كشم به سمتت ، آري زمان يك كوچ
مرگم در اين زمانه ، آغاز زندگاني است
بر عشق تو رسيدن ، اوج صفا ، تعالي است
لحظه به لحظه قلبم گرم نگاه و چشمك
دل مي كنم همين آن ، از آن شرار و ناوك
قلبم گره به خاك و چشمم ، تبسم آه
يا مي رسم به عرشت يا كه اسير اين چاه
دوزخ به از زمانه ، نارت صفاي قلبم
يارب ! ترحمي كن ، بر اين نگاه سردم
جانم به لب رسيده از مكر اين زمانه
آغوش خود بياراي ، سوي توام روانه
آري وصيتي كن اي "ارسلان" به ياران
دنيا وفا ندارد ، اين ابر نو بهاران