آشفته مينويسم و آشفته زمزمه ميكنم ..آشفته ميبينم ..آشفته تجسم ميكنم..آشفته راه ميروم .. آشفته فكر ميكنم ...در صلاه آشفته ميخوانمش ..........امروز چشم باز كردم و ديدم كه بزرگي فرمود هر كه به خدا توكل و توسل جويد مغلوب نگردد .....باز فكر ميكنم عقل پاسخي نميدهد با دل بگو مگو ميكنم لحظه اي اطمينان ميدهد و هجوم افكار دوباره آشفته ام ميكند ..در كدامين وقت و زمان و در كدامين كوي و مكان اين آشفتگي مرا رها ميكند؟؟؟؟؟؟قال ربكم ادعوني استجب لكم
__________________
There's a fire starting in my heart Reaching a fever pitch and It's bringing me out the dark Finally I can see you crystal clear
|