من روز خویش
را باافتاب روی تو،
کز مشرق خیال دمیده ست
آغاز می کنم.
من با تومی نویسم ومی خوانم
من باتو.راه می روم وحرف می زنم
واز شوق این محال:
که دستم بدست توست !
من، جای راه رفتن ،
پرواز میکنم !
آن لحظه ها که مات
در انزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش می نشینم
موسیقی نگاه تورا گوش میکنم.
گاهی میان مردم، در ازدحام شهر
غیر از توهرچه هست فراموش میکنم
....
استاد مشیری