[amir ahmadi]

انگاه دوباره راه را ادامه داد و از امکانات خود استفادهکرد تا به محل طلوع خورشید رسید در انجا مشاهده کرد که خورشید بر جمعیتی طلوع می کند که جز افتاب برای انها پوششی قرار نداده بودیم و از امکانات زندگی بهره کمی داشتند .اری اینگونه بود ماجرای دوالقرنین و ما به خوبی از امکاناتی که نزد او بود اگاه بودیم .و او دوباره از امکانات خود بهره برد و همچنان به راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در مقابل ان دو کوه گروهی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند .ان گروه به او گفتند:ای دوالقرنین یاجوج و ماجوج قومی هستند که در این سرزمین فساد می کنند ایا ممکن است ما هزینه ای برای تو قرار دهیم که میان ما و انها سدی ایجاد کنی.........