
11-23-2009
|
 |
ناظر و مدیر ادبیات  
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اندیشهی سیاسی سعدی
حکمت عملی و اخلاق وضعیت مند و وظیفه گرایانهی سعدی
گلستان و بوستان سعدی را به جرأت میتوان از نقش آفرینترین و تاثیر گذارترین متنهای ادب فارسی بر ارزشها و باورهای مردم ایران زمین دانست. تا پیش از سعدی، نگاه غالب اندیشهمندان ایرانی به حکمت عملی و اخلاق، نگاهی مطلق، انتزاعی، تجویزی و آرمانی بود.
هر چند پیش از سعدی هم نویسندگانی بودند که در قالب حکایتهایی از زبان حیوانات، به بیان ظرایف حکمت عملی پرداخته بودند، کلیله و دمنه و مرزبان نامه دو نمونه از این آثارند. اما این سعدی بود که برای نخستین بار انسان مشخص اجتماعی را، هرچند در قالب تیپهای اجتماعی، در بطن شرایط و موقعیتهای مشخص اجتماعی مد نظر و مخاطب حکمت عملی و اخلاقی خود قرار داد.
سعدی آموزههای حکمت عملی و اخلاق اجتماعی خود را بر اساس واقعیتهای روزمرهی جامعه و مصلحت اجتماعی افراد استنتاج میکرد. از این رو، به منطق زندگی روزمره و مسایل عملی و اخلاقی زندگی اجتماعی و آنچه به معاش و معاد مردمان مربوط بود میاندیشید. در نتیجه باکی نداشت که به صراحت اعلام کند دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز است.
سعدی در گلستان و بوستان در چند و چون کار پادشاهی و درویشی، عاشقی و بندگی، کسب و کار و حتا آداب همسری، باریک بینانه می اندیشد و از اندرزهای کلی و انتزاعی اخلاق زاهدانه و فیلسوفانه پرهیز میکند. سعدی فلسفهی اخلاق ازلی و ابدی نمیبافد، از سر انصاف و واقع بینی در طبع بشری خود و دیگران درنگ میکند و به گفتهی خود از بیم جان و امید نان انسان سخن میگوید. سعدی نه بارگاهی به پا کرد، نه مُراد حلقه ایی مُرید پرور بود، نه خلوت نشینی عافیت طلب.
سعدی سودای طرحی نو درافکندن نداشت، درنتیجه دل سپردهی هیچ مدینهی فاضله ای نبود، وی به حاکمی فاضل و عادل دل خوش بود. حاکم آرمانی وی نه حکیم شاه، بل شاه اهل حکمت بود. سعدی مصلح بود، مصلحی راسخ قدم. نه اهل رشوه و عشوه بود، چنان که خود میگوید:
بگوی آن چه دانی که حق گفته به
نه رشوت ستانی نه عشوه ده
نه اهل خوف و طمع، چنان که باز خود میگوید:
سعدیا چنان که میدانی بگو
حق نباید گفتن الا آشکار
هرکه را خوف و طمع در کار نیست
از خطا باک اش نباشد وز تتار
سعدی در پی برآوردن مُراد دل خود نبود، غمخوار دل بی مُرادان بود:
که مرد ار چه بر ساحل است ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بی مُرادی نیم روی زرد
غم بی مُرادان دلم خسته کرد
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد
سعدی چون همهی اصلاح گران با پذیرفتن بنیاد نظم موجود بر این باور بود که تنها راه به سامان کردن نابه سامانیهای نظم موجود، این است که از درون همین شبکهی سلسله مراتبی و هرم وار قدرت که در راس آن پادشاه قرار دارد و در قاعدهی آن رعیت، باید به اصلاح پندار و کردار شاهان و رعایا پرداخت. سعدی در همین راستا میکوشد چون حلقهی واسطی میان دو قطب فرادستان و فرودستان، به تناوب و اقتضای حال و موقعیت به نمایندگی هر سوی این دو قطب با آن روی دگر سخن بگوید.
سعدی به نفی رابطه ی شبان- رمه گی نمیاندیشید و با اساس رابطهی سلسله مراتبی و هرم وار فرادستان و فرودستان مخالفتی نداشت. ازین رو می بینیم که وی حتا بابهای کتاب گلستان را نیز بر پایه ی رابطهی سلسله مراتبی فرادستان و فرودستان تنظیم کرده است؛ بدین معنا که نخست به شرح وظایف و اخلاق پادشاهان و حاکمان اشاره میکند و سپس به سایر گروه های اجتماعی میپردازد. سعدی زندگی اجتماعی را مانند سرودن شعری در قالب رباعی میپندارد که دو مصراع اول آن را فرادستان میسرایند و دو مصراع بعدی آن را فرودستان. به زعم سعدی فرادستان در بیت خود از اقبال و بی غمی خود سخن میگویند و فرودستان نیز از ضرورت لطف و احسان و غمخواری حاکمان. و آن رباعی این است:
ما را به جهان خوشتر از این یک دم نیست
کز نیک و بد اندیشه و از کس غم نیست
ای آن که به اقبال تو در عالم نیست/ گیرم که غمت نیست، غم ما هم نیست.
سعدی بر این باور است که تاریخ ِ این سپنج سرای، یعنی جامعهی بشری، چیزی جز تاریخ نوبتی حکومت پادشاهان نیست، بر این پایه امیدوار است که شاهان با توجه به ناپایداری حکومت خود، به عدالت رفتار کنند.
به نوبتاند ملوک اندر این سپنج سرای
کنون که نوبت تُست ای مَلک به عدل گرای.
سعدی بر این باور است که رعیت چو بیخ اند و سلطان درخت، در نتیجه به سلطان نهیب میزند که:
مکُن تا توانی دل خلق ریش
و گر میکُنی، میکَنی بیخ خویش
دگر کشور آباد بیند به خواب
که دارد دل اهل کشور خراب.
و یا در جایی دیگر میگوید: آگر جور در پادشاهی کنی پس از پادشاهی گدایی کنی. اما دربارهی پادشاهی که پاسدار رعیت است میگوید:
شهی که پاس رعیت نگاه میدارد
حلال باد خراجاش که مزد چوپانی ست
بنابر این سعدی به پادشاهان توصیه می کند که پاسدار رعیت باشند:
برو پاس درویش محتاج دار
که شاه از رعیت بود تاجدار.
....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|