ان موسیقی که با تو شنیدم،چیزی بیش از یک موسیقی بود،و ان نانی که با تو خوردم،چیزی بیش از نان بود،حالا بی تو،همه چیز محزونم میکند،انچه روزی زیبا بود،مرده است.دستهایت زمانی این میز و این نقره را لمس کردند،و انگشتانت را دیدم که این جام را گرفته بود.اینها را تو به خاطر نمی اوری،ای عزیز،و با این حال حس لمس تو بر اشیا همیشه خواهد ماند.چرا که وقتی از کنار انها می گذشتی، در قلب من بودیو با دستها و چشمهایت انها را متبرک می کردی.و انها همیشه در قلبم خواهند ماندکه زمانی تو را می شناختند، ای زیبای فرزانه.