نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 11-27-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض محكوم از طناب‌دار رهايي يافت

محكوم از طناب‌دار رهايي يافت


جام جم آنلاين: يك مرد جوان كه به قصاص محكوم شده بود با اخذ رضايت از اولياي دم از طناب دار رهايي يافت.
به گزارش فارس،‌ صبح روز 22 آبان سال 86 مأموران مركز فوريت هاي پليسي 110 از مرگ يك مرد جوان در بيمارستان سجاد كرج با خبر شدند.
مأموران با حضور در محل بيمارستان دريافتند يك مرد جوان به نام سعيد به شدت زخمي شده و پس از انتقال به بيمارستان بر اثر شدت جراحت وارده در بامداد همان روز به قتل رسيده است.
جابري، قاضي واحد اجراي احكام دادسراي امور جنايي تهران درباره اين پرونده گفت: تحقيقات از خانواده مقتول آغاز شد تا اينكه برادر وي مدعي شد شب قبل برادرم به همراه 2 نفر از دوستانش بود كه پس از آنها خبر مجروح شدن وي را شنيدم.2 مرد جوان شناسايي و دستگير شدند اما مدعي شدند از چگونگي به قتل رسيدن سعيد اطلاعي ندارند زيرا سعيد اين 2 نفر را از خودروي پرايد پياده كرده و به همراه يكي از دوستانش به نام عليرضا به مسير خود ادامه داده است.
عليرضا شناسايي شد اما مشخص شد از محل سكونت خود متواري شده‌است تا اينكه پس از يك ماه خود را به مأموران پليس آگاهي معرفي كرد و به ارتكاب قتل اعتراف كرد.
عليرضا در اعترافاتش مدعي شد پس از جدا شدن از 2 دوست سعيد متوجه شدم وي مقدار زيادي مشروبات الكلي مصرف كرده و از حالت طبيعي خود خارج شده ‌است. سعيد در نزديكي يك محل متروكه خودرو را متوقف كرد و با چاقويي كه در دست داشت به من حمله ور شد من هم از خود دفاع كردم و با همان چاقو يك ضربه به وي وارد كردم. پس از مجروح شدن سعيد وي را به بيمارستان رساندم و سپس محل را ترك كردم اما در صحبت تلفني با برادر سعيد به وي قول دادم خود را معرفي كنم.
قاضي واحد اجراي احكام دادسراي امور جنايي تهران گفت: با توجه به روشن شدن زواياي پنهان پرونده براي عليرضا قرار مجرميت صادر شد و قاضي شعبه 71 دادگاه كيفري وي را به قصاص محكوم كرد كه اين حكم از سوي شعبه 7 ديوان عالي كشور تأييد شد. قرار بود حكم قصاص وي اجرا شود اما اين فرد موفق شد تا از خانواده مقتول رضايت گرفته و به اين ترتيب از طناب دار رهايي يافت.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید