
11-29-2009
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267
508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حکایت اول ایت .ا... قاضی و جوان ترسان
روزی جوانی ترسان و لرزان نزد ایت ا... قاضی یکی از بزرگان علم و معرفت به خداوند تبارک و تعالی می باشد حتی وارد شده که وی صاحب طی الارض بود رسیده و با گریه می گوید :اتفاقی برایم رخ داده که از شما طلب کمک دارم.ایت ا.. گفت :مطرح کن ببینم مشکلت چیست؟ان جوان گفت:دیشب در خواب دیدم که همه جا اتش گرفته است و مردم در میان اتش دست و پا می زنند و افراد بسیار بزرگ و وحشتناک نیز اشخاص را با شلاق می زنند و می دیدم که مردم در اتش می سوزند و بوی گند تعفن و استخوان سوخته می اید و من در اتش نمی سوختم ناگهان دیوی دحشتناک سراغم امد و گفت:
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|