«پرواز انديشه»
وقتي انديشه در پرواز بود با باد هماهنگ ميسرود
بر ابرها نقش خاطره ميدوخت و شب .... با ستارگان مي افروخت
از اندام آبي آسمان ملكوت ميآفريد
و ...
با مرغان پرواز ميپريد ... به كوي خيال
دربهاي غيرممكن را مي كوبيد
و ...
قفل حصارها را ميشكست
وقتي از كوي خيال به كوي عشق نقل مكان مي كرد...
از دستهاي سبز عشق دانه برچيد
در آبي دريا سرخي ماهيان را نوازيد
از شمع ماه ساخت و گرد ماه هاله پاشيد
آري ....
از مهر عشق ساخته بود و از اسفند كينه
آرام آرام ... از ليل غم ليلي شد و از سيل اشك سيلي خورد
نمي دانم ....
كدامين دست سياه
آفتاب را از آشيان انديشه گرفت
كدامين صياد شياد
در ميان پرندگان رنگارنگ
بال انديشه را هدف گرفت
آه انديشه ام ...
گم مشو
مسوز هم
فرود آ بر خانه دلم
همانجا كه ...
كوهها قله ساخته اند
گمانها به حقيقت پيوستهاند
يخها هرچند استوار
مي شكننند از صلابت كوه
فرود آ بر اين كوه ... انديشه من
اشكهايم قدمگاهت را خواهند شست
انتظارم ... بودنت را گرامي خواهد داشت
... برآ
دلم مشلعگاه سرماي غم توست
دستانم نوازشگر گيسوان پريشان توست
.... بمان
اين يخبندان نخواهد ماند
.... بنگر
صاعقه نگاهم عقاب وار
چشمان كركسها را بهانه كرده است
..... مترس
بال پروازم آمادگاه نفرتهاست
نفرتي به تيزي تيغي از خشم
... شوخي مگير
تيز پروازتر از تير صياد
سبكتر از انتقام
آنگاه كه ...
تيرها به برد پروازم نرسند
كركسان حسرت بالهايم را در چنگال خود خواهند فشرد
تو را خواهم برد ...
بالاتر از اوج پروازت
... انديشه ام
بالاتر از كوه بالاتر از ابر تا به خورشيد
.... هر دو باهم طلايي خواهيم شد
مي شويم از جنس خورشيد
از خورشيد خواهيم رست
جوانه خواهيم زد خورشيدها را
افلاك را با ستارهها ميآرائيم
شب را ز ظلمت به خجلت مي آوريم
به هر سياهي ... نوري مي پاشيم
بر هر لبي خنده اي سرخ مي نگاريم
شقايقها را از پاي دماوند خواهيم چيد
و ...
بر گلدان قلبهايمان خواهيم كاشت
آنوقت ...
گلهاي آفتابگردان ... ما را خواهند ستود
چشمههاي عشق خلوصشان را تقديممان خواهند كرد
قله ها اوجشان را نثارمان مي كنند و ..
بيدها گيسوانشان را بر سر ... تزئين مي بندند
تا كه ديگر...
نباشد مجنوني تا بر آن پريشان گردند
باغها دامان از گل ميآرايند
پرندگان آسمان را از پرواز يكدست ميكنند
تيرها ...
به خلاص خواهند يافت
دامها ...
بي صيد ... رها خواهند شد
پروازي ...
تا به ابد هميشه پر زدن
پلههاي اوج را يكي يكي مي پيمائيم ما
با هم خواهيم رفت اين بار
من تو آنها
... انديشه من
... باور تو بر آرزوها مهر تاييد خواهد زد
پرهايي رنگين تر از طاووس بر من خواهد رست
آنگاه كه تو ............ دلم را باور كني
چشمانم غزالها را به تماشا وا مي دارد
هنگامه اي كه ........ نگاهم بر افق خيره ميماند
باش تا سحر ................ بانك بيدار باش را بسرايد
و تو از نو بر خواهي خواست و ..
خواهي ديد ........ كه آفتاب به سرخي عشق طلوع خواهد كرد ...