با قلبي لبريز از بهانه عشق و با لبي پر از ترانه هاي عاشقانه ،
اما خاموش و بي صدا به كوچه
باغهاي رويا سرك مي كشم و تا بي انتها مي روم .
مي روم به پاي بيد مجنوني آشفته ، كنار شقايقي عاشق و كوهي تنها اما استوار .
مي روم به اميد شاداب شدن زير باران تا انزوا و تنهايي ام درهم شكند