چراغ قرمز شد.
دخترک دسته های گلی را که برای فروش آورده بود با خود برداشت و به میان چهار راه رفت.
اما کسی گلی از او نخرید.
چراغ سبز شده بود و دخترک متوجه نبود!!!
اتومبیل سیاه رنگ از دور پیدا شد و با دیدن چراغ سبز بدون توجه از چهار راه گذشت.
دریک لحظه تمام گلها پرپر شدند !!!
اتومبیل سیاه دور میشد در حالی که صدای ضبط صوت آن بلند بود:
“دیگه خورشید چهره ات و نمیسوزونه ……
|