نمایش پست تنها
  #281  
قدیمی 12-05-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط kiana نمایش پست ها
سلام
خدا وکیلی جناب اریانا بگو چی شده که داری میری؟دلیلت برای رفتن چیه که روت نمیشه بگی و داری بهانه میگیری؟
نکنه داری ازدواج میکنی .به سلامتی. و بعد مثل بعضی ها که ازدواج کردن و 3 ماه نیومدن فروم شما هم می خواهی نیای فروم یا شاید باز هم مثل بعضی ها که رفتن خارج و صداش را در نیاوردن!!!! شما هم داری به سلامتی میری خارج و چند وقتی نمیای فروم و یا در اخر نکنه مثل بعضی ها که همش درس و مشق دارن (الکی !!!به خیالشون ما بچه ایم و حرفشون را باور می کنیم.!!!!خودشون بهتر میدونند که منظورم به کیه!!!)شما هم درس و دانشگاه داری و میخواهی نیای فروم و داری بهانه میاری.اول دلیلت را بگو تا بعد منتت را بکشیم دیگه.!!!
سلام كيانا خانوم
اولا كي به من زن ميده
دوما پولم كجا بود برم خارج
سوما درس چي هس اصلا؟
خلاصه من دوست دارم ازم قدرداني شه ..يه تاپيك بزنيد برام.. ازم قدرداني كنيد ...عقده شده توي گلوم
حالا همه اينا كه شوخي بود ..من ميام اينجا يه چيز مينويسم جدي نگيرين صحبتامو هر چي دلم ميگه مينويسم
مثلا الان دلم ميگه سخن از او بگو....منم ميگم
............................................................ ..
آنقدر باز ميگردم به سويت تا گذشته ي سياه خويش از خاطر برم يا من به تو رسم يا تو رساني خود را....در اين ميان حافظش باش تا دستان پاكش آلوده نشوند ..او از توست و دلش در دستان توست .....خود ميداني چه ميگويم .................
من عجولمو تو صبور و چه كسي رحم كند بر عجول جز صبور....از آن نور خويش بر من ببخش ..از آن نيكي هايي كه ميكردي بكن .....
بار ديگر ميگويم ازآن نور آرام بخشت بر من ببخش كه با گذشت سال ها هنوز ميتوان حسش كرد در ميان تاريكيهاي درونم....بار ديگر ببخش آن كه تو را ميخواند....و پناهي جز تو نمي يابد و گره كورش جز به دستان پاك تو باز نميشود......................بگذار بخندند .......بگذار بگريند ...............اي كسي كه ميگرياني و ميخنداني ..حتي خنده ي منم بدست توست ...پس كتمان نكن خواسته ي دلم را كه تو خود اين دعا را از زبان من ميخواهي...............بيا بار ديگر دوست باشيم ........من دلم را به تو ميدهم و تو آنچه در دستانت هست ببخش ....خود بهتر ميداني آنكه اميد بر تو بسته...جز تو ياري رساني ندارد .....خواستم از ديگري مدد جويم ....گفتي جز مرا به كارسازي مگيريد................................................ .چرا فراموش ميكنم ........ببخش مرا................................................:::::: ::..............
او با شماست در هر كجا كه باشيد و بر شما بيناست ......پس دلتنگي چرا.........باز ميگردم از آن گناهم كه غمگينت كرد ..با دستان خويش آجر روي آجر گذاشتم و ديواري بنا كردم ميان خودم و تو...............ميخواهم به يكباره ويران كنم اين ديوار قطور را ........توان ندارم ...............توانم بده...................به خود مينگرم و ميبينم حتي براي برداشتن قدمي هم محتاج توام .......پس مرا به حال خود وامگذار......بگذار بگويند والاضالين را ميكشد....تهي ميكنم درونم را و بس ..از گفته ها و ناگفته ها...............
اين را ميگويم و ديگر سكوت ميكنم ...................
قسم به روشنايي روز ...قسم به شب وقتي آرام گيرد...كه هنوز خداوند تو را ترك نكرده و با تو بي مهر نشده است
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear

ویرایش توسط آريانا : 12-05-2009 در ساعت 03:01 AM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید