می سوزم و می سوزم ، با زخم تو می سازم
با هر غزل چشمت من قافیه می بازم
پیش از تو فقط شعرم معراج غرورم بود
ای از همه بالاتر ! اینک به تو می نازم
این سفره ی خالی را ، تو نان غزل دادی
ای پر برکت گندم ! من از تو می آغازم
من اهل زمین بودم ، فواره نشین بودی
با دست تو پیدا شد بال همه پروازم
از شبنم هر لاله ، اسب و کوزه پر کردم
با عشق تو را دیدن ، تا اوج تو می تازم
هی های مرا بشنو ، اسب و من و دل خسته
من چاوش بی خویشم ، با هق هق آوازم
راه سفر عاشق از گردنه بندان پر
نا مردم اگر ازخون ،این باج نپردازم!