موضوع: خرابات
نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 12-09-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض سرخوش از كوي خرابات گذر كــردم دوش

دراوایل سدۀ ششم هجری حکیم بزرگ غزنه حضرت سنایی عرفان را به گستردگی ویژه یی وارد قلمرو ادبیات ساخت که بعد ها آن را عرفان شرعی نامیدند. واژۀ خرابات نیز به وسیله ی آثار این ابرمرد وصوفیان پس از وی به سان بسا از کلمات و مفاهیم آیین مهرکه از طریق دیانت زردشتی وارد فرهنگ اسلامی خراسان زمین گردیده وبارمعنایی منفی یافته بودند، درپهلوی تعداد دیگری از واژگان خراباتی، درعرصۀ عرفان اسلامی قد برافراشته به مفاهیم جدیدوتطهیرشده یی کاربردیافتند؛ نظیرپیر، پیر مغان، مغ، مغ بچه، ساقی، می، میکده، مست، مستان، ترسابچه، خرابات وامثال اینها.

چون معرفت شهودی واشراقی که براثرقشریگرایی وسخت گیریهای اهل فقه دربرابرمعرفت شرعی ـ که بررعایت عقل وحفظ ظواهر شرع تأکیدی بسیار داشت ـ درین زمان عرض وجود کرده بود که مسجد و مدرسه توان پذیرش آنها را نداشت، لذا عرفای ما به ناچار ازمسجد ومدرسه اظهار بیزاری نموده وبه مفاهیم آیین مهر که نخستین پایۀ عرفان اشراقی در کشور ما بود، روی آوردند و خرابات و میکده رابجای مسجد و مدرسه به مفهوم جلوه گاه ظهور حق ورسیدن به دلدارحقیقی عنوان کردندوازسایر مفاهیم نیزمعانی درخور مراد استنتاج نمودند. پس از سنایی، عطار و خداوندگار بلخ حضرت مولاناجلال الدین محمدوپس ازآنهاسعدی، حافظ ودیگران دامنۀ کاربرد این اصلاحات را وسعت دادند و واژگان یادشده را تقدیس کردند، تا جاییکه مفهوم جدیدی از خرابات و خراباتی به میان آمد که درست در مقابل معانی پیشین خود قرار داشتند. برای دانستن مشخصات خرابات و خراباتی از دیدگاه این وراسته مردان، لازم می آید که این تعاریف را از قول عارف بزرگ سدۀ هشتم و نهم هجری شیخ محمود شبستری بشنویم که در مثنوی گلشن راز خود فرموده اند:






خراباتی شدن از خود رهـــاییست


خودی کفرست ورخودپارساییست


نشانی داده‌اندت از خرابـــــــــات


که �التوحید اسقاط الاضافــــات�


خرابات از جهان بی‌مثالــــــــیست


مقام عاشقـــــــــــــــان لاابالیست


خـــــــــرابات آشیان مرغ جانست


خرابات آستان لامکانســــــــــــت


خراباتی خراب اندر خرابســــــت


که در صحرای او عالم سرابســـت


خراباتیست بی حد و نهایــــــــت


نه آغازش کسی دیده نه غایــــت


اگر صد سال در وی می‌شتابـــــی


نه کس را و نه خود را بازیابـــــی


گروهی اندر او بی پا و بی ســــر


همه نی مؤمن و نی نیز کافـــــــر


شراب بیخودی در سر گرفتـــــــه


به ترک جمله خیر و شـــــر گرفته


شرابی خورده هر یک بی‌لب و کام


فراغت یافته از ننگ و از نــــــــام


حدیث و ماجرای شطح و طامــــات


خیال خلوت و نور کرامــــــــــات


به بوی دردی یی از دســـــــت داده


ز ذوق نیستی مست اوفتــــــــــــاده


عصا و رکوه و تسبیح و مســـــواک


گرو کرده به دردی جمــــله را پاک


میان آب و گل افتان و خـــــــــیزان


به جای اشک، خون از دیده ریــــزان


گهی از سرخوشی در عالم نــــــــــاز


شده چون شاطران گردن افـــــــــراز


گهی از روسیاهی رو به دیـــــــــــوار


گهی از سرخ‌رویی بر ســـــــــــر دار


گهی اندر سماع، از شوق جانـــــــــان


شده بی پا و سر چون چرخ گــــــردان


به هر نغمه که از مطرب شنــــــــــیده


بدو وجدی از آن عالم رسیــــــــــــده


سماع جان نه آخر صوت و حرفســــت


که در هر پرده‌یی سری شگرفســـــــت


ز سر بیرون کشیده دلــــــــــــق ده تو


مجرد گشته از هر رنگ و هــــــــــر بو


فرو شسته بدان صاف مُـــــــــــــــرَوّق


همه رنگ سیاه و ســـــــــــــبز و ارزق


یکی پیمانه خورده از مـــــــــــی صاف


شده زان صوفی صافـــــــــی ز اوصاف


به مژگان خاکِ مَزبَل پــــــــــاک رُفته


ز هرچ آن دیده، از صـــــــد یک نگفته


گرفته دامنِ رندانِ خَــــــــــــــــــــمّار


ز شیخی و مریدی گشــــــــــــــته بیزار


چی شیخی،چی مریدی،این چی قیداست؟


چی جای زهد وتقوا، این چی شَید است؟


اگر روی تو باشــــــــــــــد در کِه و مِه


بت و زنارِ ترســــــــــــــــــــایی ترا بِه




تعریفهای بالا نشان میدهدکه خرابات دیگر جلوه گاه عشق حقیقی وسرمنزل رسیدن به ذات حق است وخراباتی نیزدیگرانسان فرورفته درخود وهوی وهوس خویش نبوده، بلکه ازخودبرآمده و فنای عشق جانان حقیقی شده است. چون این قطعۀ نظم به حدکافی مفهوم خرابات راازنظر عرفان روشن میسازد...





...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید