موضوع: خرابات
نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 12-09-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست

در ادبیات عرفانی کهن فارسی، واژهٔ خرابات معنایی متعالی را در‌بر‌می‌گیرد. در‌واقع، خرابات به مقام وحدت اشاره دارد، که در‌آن‌جا، عارف به سیر و حرکت در مسیر نیل به مرتبهٔ والای محو، درباختن، و فنای همهٔ نقوش و اشکال ظاهری و غیر خدایی در وجود خویش همت می‌گمارد




حافظ و خرابات

خرابات یکی از واژه‌های کلیدی عمده در دیوان حافظ است و در بیان و زبان او تمامی ابعاد و جنبه‌های گوناگون این نهاد عرفانی باهم جمع آمده است
یاد باد آن‌که صبوحی‌زده در مجلس انسجز من و یار نبودیم و خدا با ما بودیاد باد آن که خرابات‌نشین بودم و مست




ســالـهـا دفـتـر مـا در گـــرو صــهــبــا بــــــود
رونـق مـیـکـــــده از درس و دعــای مــا بــود
نیکی پیـر مغان بـیـن که چو ما بـد مـستـان
هر چه کردیم بـه چـشـم کـرمـش زیـبـا بـود
دفـتـر دانـش مـا جـمـلـه بـشـویـیـد بـه می
کـه فـلـک دیـدم و در قـصـد دل دانــــــا بـود
از بـتـان آن طلب ار حُسن شنـاسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بـیـنـا بـود
دل چـو پــرگار بـه هـر سـو دَوَرانـی می‌کـرد
ونـدر آن دایـره سـرگـشـتـه‌ی پـا بـرجـا بــود
مـطـرب از درد مـحـبّـت عـمـلـی‌می‌پـرداخت
کـه حـکـیـمـان جـهـان را مـژه خـون‌پـالا بــود
می‌شکفتم ز طرب زانکه چو گل بر لب جوی
بـر سـرم سـایــه‌ی آن سـرو سهی بالا بـود
پـیـر گلـرنگ مـن انـدر حـق ازرق‌پــوشـــــان
رخـصـت خُبث نـداد ، ار نـه حکایـت هـا بـود
قـلب انـدوده‌ی حـافـظبـرِ او خـــرج نـشــد
کاین مُـعـامِل بـه همه عیب نهان بـیـنـا بـود
یـاد بـاد آن کـه نـهـان‌ات نـظـری بـا مـا بـــود
رقــم مِـهـر تـو بـر چـهـره‌ی مـا پـیـدا بــــــود
یادبادآن‌که چو چشمت به عتابم می‌کُشت
مـعـجـز عیـسـوی‌ات در لب شـکّـر خـا بــود
یاد بـاد آن که صبوحی زده در مجلس اُنـس
جـز مـن و یـار نـبـودیـم و خــدا بـا مــا بـــود
یاد بـاد آن که رخ‌ات شمع طرب می‌افروخت
ویـن دل سـوخـتـه پـروانـه‌ی بـی پـروا بــود
یـاد بـاد آن کـه در آن بـزمـگـه خُـلــق و ادب
آنـکه او خـنـده‌ی مستـانه زدی صـهـبـا بـود
یـاد بـاد آن کـه چو یاقـوت قـدح خـنـده زدی
در مـیـان مـن و لـعـل تـو حـکایـت هـــا بـود
یـاد بـاد آن کـه نـگارم چـو کـمـر بـربـسـتـی
در رکابـش مَـهِ نـو پـیـک جـهـان پـیـمـا بــود
یـاد بـاد آن که خرابات نشین بـودم و مست
و آنچه در مسجدم امروز کم ست آنـجا بـود
یاد باد آن که به اصلاح شما می‌شد راست
نظم هر گوهر ناسُـفـتـه که حـافـظ را بـود




...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید