
12-16-2009
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267
508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
این قصر اتاقهای زیادی داشت ولی در وسط این اطاقها تالار بزرگی وجود داشت که صدها مبل مخملی نرم در اطرافش گذاشته بودند .من و او در گوشه ای از این تالار پهلوی یکدیگر نشستیم .او حس کرده بود که من مبهوت این باغ و این قصر شده ام و ممکن است به سخنانش گوش ندهم .لذا به من گفت:اگر می توانی شش دانگ حوایت را به من بدهی قضیه ام را شروع کنم .گفتم:بسیار خوب این کار را می کنم.لذا با دقت مطالب او را گوش دادم و به ذهنم سپردم و وقتی بیدار شدم فورا انها را نوشتم و اینک تحویل شما می دهم.
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|