محمد زهری
محمد زهری در مرداد ماه سال 1305 در روستایی پیرامون شهسوار چشمبه جهان گشود
سالهایی از عمر خود را در شهرهای ملایر و شیراز گذراند و سرانجام از سال 1321 در تهران سکونت گزید
به سال 1332 در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران لیسانسه شد و بعد هادوره دکتری همین رشته را به پایان رساند
از سال 1334 تا کنون در کارهای دولتی مشاغلی چون دبیری ادبیات فارسی کارمندی مشاورت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ..... را به عهده داشته است
کار نوشتن را از فکاهی نویسی در روزنامه توفیق 1324 آغاز کردو سپس به نوشتن داستان و مقاله برای روزنامه ها مجلات پرداخت
زهری از سال 1330 به شعر پرداخت نخستین دفتر شعرش در سال 1334 منتشر شدتا کنون 6 دفتر شعر انتشار داده و در زمینه کتاب شناسی 13 جلد کتاب به چاپ رسانده است
دفترهای شعر
1.جزیره امیرکبیر 1334
2.گلابه اشرفی 1345
3.شب ناه اشرقی 1347
4.ـ....و تتمه نیل 1348
5.برگزیده شعرها بامداد 1348
6.مشت در جیب اشرفی 1351
7.پیر ما گفت رواق 1356
صدف تهی
یک قطره از آسمان به دریا چکید
در سینه من ستاره ای گشت پدید
یک چند چنان نرمی قویی وحشی
امواج به روی بستر من لغزید
روزی ز پریشانی سر رشته بخت
غواص به دریای دل آرامم دید
بگرفت و شکست و گوهرم را بربود
بگذاشت مرا شکسته و بی امید ...
در ساحل روزگار پوچم کنون
کس دست نیاز بر سر من نکشید
افتاده و داده گوهر دل از دست
من یک صدفم تهی دل از مروارید
حلول
تو شدی قطره باران
رفتی
توی کاسه گل زرد
سهره اومد تو رو نوشید و پرید
بعد ها از اون هر جا خوند
من صدای تو رو می شنیدم از اون
که می گفتی با د
من شدم قطره بارون رفتم
توی کاسه گل زرد
سهره اومد و منو نوشید و پرید
صدای گمشده
من صدایم را گم کرده ام آن گرانمایه پرورده شبنم را
بسی که مجری عزیز آوازم را
که تو میگفتی : وحشی است
اما خوب است
گوشه خانه خاموشی پنهان کردم
من دریغا ! حتی آوازی را
که همیشه مادر می خواند
چون قناری دلش غنج جفتش را می زد
و همیشه من می خواندم
چون قناری دلم غنج جفتم را می زد
برده ام از یاد
یاری حنجره دیگر هیچ است
تار آواها دیگر پزمرده اند
من صدایم را گم کردم
چه کسی سرمه در جامم ریخت ؟
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )