یه داستان جالب و واقعی که از پدرم شنیدم وخودش دیده
پدرم گفت یه پیره مرد بود که زندگی فقیرانه ای داشت یه الاغ و یه گاو و یه خونه زپرتی داشت
یه روز دو تا پسر این پیره مرد سر ارث دعوا میکنن که پیرمرد میاد تو روستا فل بداهه داد میزنه
اااااااااااااااااااااااااای مردم
بیاید بش کنید ملک پدر را
گلیم کهنه پالان خر را
|